در دوره آخرالزمان، دين حقيقي براي مردم بيان ميشود. بشر با آگاهي و معرفتي كه به خالق هستي و حقيقت انسان پيدا ميكند، از گناه و شرك دوري ميكند و جامعهاي سرشار از معنويت تشكيل ميشود. در اين بخش، به دليل اينكه در بعضي اديان، بين اين دوره و جهان آخرت تفكيك و تفصيل قايل نشدهاند، مباحثي مثل معاد، جهنم و بهشت و مانند آن نيز مطرح ميشود. در این نوشتار بعد معنوی آخرالزمان در دین مسیحیت مورد بحث قرار گرفته است.
رستاخيز
عقيده به رستاخيز، مورد توافق همه كليساها است و حتي از آن به « اجماع زنده» ياد ميكنند؛ اما در دين مسيحيت بحثي مطرح است كه رستاخيز عيسي(علیه السلام) با مصلوب شدن او چه ارتباطي دارد؟ طبق معمول در اين مسأله نيز بين كليساي شرق و غرب اختلاف است. كليساي شرق، عيساي برخاسته از قبر را ستايش ميكند؛ اما كليساي غرب، عيساي مصلوب را ميپرستد. به عبارت ديگر، كليساي شرق، بعد از مصلوب شدن را مينگرد كه رستاخيز و زنده شدن مجدد و رفتن به آسمان است و در آينده هم بين امت خود خواهد آمد؛ ولي كليساي غرب مصلوب شدن را اداي كفاره گناهان جامعه ميداند. به قول كاليتوس:
« مسأله رستاخيز عيسي، همه زندگي كليساي ارتودكس را پر ميسازد»
از نظر كليساي غرب، مصلوب شدن عيسي(علیه السلام) بيشتر نشانه بيخدايي بشر است و عمق گناه انسانها را بيان ميكند؛ چون مصلوب شدن او كفاره گناهان بود و كفاره هم به مقدار گناه است و بزرگي يا كوچكي آن را نشان ميدهد. كفارهاي بالاتر از اين نميشد كه خدا پسر خود را قرباني كند، تا مردم دوباره با او آشتي كنند. به نظر آنسلم، هدف نهايي از مصلوب شدن، رستاخيز است و خدا ميخواهد با اين كار، ماهيت انسان را به كمال برساند؛ يعني حقيقت انسان، اين توانايي و كمال را دارد كه بعد از مردن دوباره زنده شود.
پولس در نامه خود به روميان ميگويد:« ما با او دفن شديم و مرديم؛ براي اينكه با برخاستن او از مرگ، با او يگانه شويم، چون به رستاخيز برسيم».
ايمان به رستاخيز، دين تازهاي پديد آورد كه شخص عيسي(علیه السلام) در كانون آن قرار داشت. اين دين كه از همان ابتدا « مسيحيت» ناميده شد، مذهبي نبود كه فقط تعليمهاي عيسي(علیه السلام) را در برگيرد؛ بلكه مذهبي بود درباره او و به ويژه مرگ و رستاخيز او كه ميگفت: اين رويدادها مكاشفه نفس الهي خاصي در زمينه تاريخ بود، و به سبب آنها گناهان بشر بخشيده شد. همه كساني كه به خدا و پسرش « خداوند عيسي مسيح» ايمان آورند، در ملكوت خدا حيات جاوداني مييابند. مسيحيت، مذهب رستگاري بود و تعليمات عيسي(علیه السلام) در جليل و يهوديه، تنها يك جنبه نفوذ و اهميت او به عنوان چهره مركزي اين نهضت به شمار ميرفت.
« عيسي نجات ميدهد» پيام مسيحيت بود و مرگ و رستاخيزش، رويدادهاي عمدهاي بود كه اين را به مردم ميقبولاند:« اگر مسيح برنخاست، باطل است وعظ ما و نيز ايمان شما، باطل است».
پولس كه انتظار داشت « روز بزرگ» در طول عمر او پيش آيد، در آغاز فعاليت خود گفت:
« از كلام خدا اين را به شما ميگويم كه ما كه زنده و تا آمدن خداوند باقي باشيم، بر خوابيدگان سبقت نخواهيم جست.»
اما سالها گذشت و آن حادثه شكوهمند روي نداد. با آن كه كليسا هيچ گاه اميد آمدن مجدد عيسي را از دست نداد، رفته رفته تأكيد تعاليم خود را از اين اميدواري برگرفت و به آينده واگذار كرد، و بيشتر به سوي اين باور رفت كه عيسي(علیه السلام) قادر است اكنون مؤمنان را رستگاري دهد؛ اما عيسايي كه يوحنا معرفي ميكند، عيساي تاريخي نيست؛ بلكه كلام خدا است كه تجسّد يافته است. دعوت مسيح، نجات دهنده كليه كساني است كه به او ايمان دارند:
« پس عيسي باز به ايشان خطاب كرده و گفت: من نور عالم هستم. كسي كه مرا پيروي كند، در ظلمت سالك نشود؛ بلكه نور حيات را بيابد».
صفحه اصلی » گروه » مقالات مهدوی
در اينبخش، جنبههاي معنوي آخرالزمان در سه دين ابراهيمي با استفاده از متون مقدس و تفاسير آنها بيان ميشود
ثبت دیدگاه